خسرو انجم بگه بام برآمد

شاعر : خواجوي کرماني

يا مه خلخ بلب بام برآمدخسرو انجم بگه بام برآمد
يا شه روم از طرف شام برآمدصبح جمالش بدميد از شب گيسو
سبزه بگرد رخ گلفام برآمدسرو گل اندام سمن عارض ما را
کام دل از جام غم انجام برآمدمجلسيان سحري را شب دوشين
وقت صبوح از افق جام برآمدچشمه‌ي خورشيد درخشان مروق
عاقبت از لعل توام کام برآمدکام من اين بود که جان بر تو فشانم
بس که بديوانگيم نام برآمدزلف تو چون سلسله جنبان دلم شد
کيست که مرغ دلش از دام برآمدخال تو تا دانه و زلفين تو شد دام
از لب جانبخش دلارام برآمدگو برو آرام چو کام دل خواجو